سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خرم آن روز که من ...!

مخاصمه نکنید

فکر مخاصمه هم نکنید ، مگر دشمن کاملا بری از دین باشد و دستور مخاصمه با او رسیده باشد. در این حالت برای خدا مخاصمه کنید

اگر با هر کس که کمی با چهار چوب ذهنی شما یکی نبود جنگیدید به خودی زدید. و خودتان زخمی میشوید. خسته میشوید . قوتی از ناحیه ی خدا هم شما را تأیید نمیکند.

دوستان را که میبینید به هم نپرید. به اندازه از هم گله کنید . گله تان از سر مهربانی باشد ،‏گله ی فراق باشد .

بگذارید ذهنتان آرام باشد و ارامم نفس بکشد. در این تلاطم ها بی اندیشه خود را مغروق نکنید.

برگردید . اگر با کسی قهرید آشتی کنید. شما عذر خواهی کنید . حتما بدانید  تقصیر شما بوده که قهر پیش امده.

همه چیز را بزراید به حساب خدا . واقعا  نه دروغین و کذب.

عجب را سر ببرید با ذل عبودیت

اینها را چرا نوشتم؟

اینها مقدمه حکمت است .... و نیمه ی شعبان در راه....

العطش عزیز زهرا ... که تشنه ی حکمتیم


حکمت را در حکیم باید جست

متن زیر اگر چه شاید به ظاهر در راستای اهداف این وبلاگ نباشد ، اما اصل این است که هدف وبلاگ این است و جز این نیست که آموزه های حکمت وابسته به حکیم است و دیدن حکیم بزرگترین تأثیر را در این مسیر دارد. فلذا استدعا دارم از دوستان با دقت مطالعه فرمایید و اگر خسته شدید ، در سه چاهار قسمت مطالعه کنید. شارح بزرگوار مش آیت الله حق شناس، به جنبه های دقیقی از زندگی ایشان اشاره میکند که جز اولی الباب حسرت داشتن این ویژگی ها را ندارند . این مصاحبه که از سایت بازتاب گرفته شده گنجی است کم نظیر ...

مردان خدا شاید برای جامعه چندان شناخته شده نباشند، اما آثار وجودی آنان گاه تا نسل‌ها و عصرهای دیگر باقی است و آنان نیز چه بسا از گمنامی خود راضی‌ترند.

آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس، از جمله این مردان الهی بود که تهران افتخار حضور افرادی چون او را داشت. هرچند عده‌ای او را با انگ انقلابی نبودن، تخطئه کردند، وی آرام و بی‌هیاهو شاگردان و طلابی را از گنجینه معارف الهی بهره‌‌مند کرد که بعدها در حوزه و دانشگاه و دفاع مقدس درخشیدند و مطابق ایده او، نور اخلاق و معرفت را به عرصه علم و تحصیل کشاندند و بی‌راه نیست اگر گسترش مراسم روحانی اعتکاف در کشور نیز از تلاش تربیت‌شدگان ایشان بدانیم.


آنچه در پی می‌آید حاصل گفت‌وگویی است با استاد سیدعباس قائم‌مقامی،‌ رئیس مرکز اسلامی هامبورگ، کسی که سال‌ها و از دوران پرنشاط جوانی از نزدیک محضر آیت‌الله حق‌شناس را درک کرده و از معارف ایشان بهره برده است.

به عنوان سؤال اول، آیت‌الله حق‌شناس تعلیم علمی و اخلاقی خود را از کجا آغاز کردند؟
ـ استاد اول آیت‌الله حق‌شناس، جناب شیخ محمد حسین زاهد بود. البته ایشان از نظر علمی چندان مرتبه بالایی نداشت، اما یک شخصیت پاک و طاهر و معنوی بود که از یک سو در مقطع رکود زمان رضاخان به آموزش علوم حوزوی پرداخت و مانع توقف تعلیم این دروس در آن فضا شد و از سوی دیگر یک محفل معنوی در مسجد «امین‌الدوله» ـ بازار تهران ـ تشکیل داده بود و مواعظ اخلاقی پرفایده‌ای داشت. البته این‌گونه نبود که شاگردان ایشان همه از طلاب باشند، بلکه بسیاری از بازاریان متشرع و پاک‌دل از اعضای حلقه معنوی آقا شیخ محمدحسین زاهد بودند. از جمله آسیدعلی میرهادی که تا چند سال پیش در سحرهای ماه مبارک رمضان مناجات می‌خواند و برخی مداحان کنونی هم در مناجات‌خوانی جمعی، از ایشان الگو گرفتند، از شاگردان محفل انس آشیخ محمد حسین زاهد بود. حاج جواد فرشچی، باجناق آقای عسگراولادی و آقای میرخانی از بانیان هیأت انصارالحسین(ع) هم در این حلقه بودند حاج آقای مجتهدی و حاج آقای حق‌شناس هم در این حلقه معنوی قرار داشتند و در عین حال به تحصیل علوم دینی نیز اشتغال داشتند.

شیوه آشیخ محمد حسین زاهد هم این‌گونه بود که با افراد رفیق اخلاقی می‌شد و از این طریق به انتقال معارف می‌پرداخت. به هر حال آیت‌الله حق‌شناس درس حوزوی و نیز سلوک اخلاقی را نزد آقاشیخ محمدحسین زاهد آغاز کرد، اما مدتی که گذشت، به ایشان عرض کرد که شما مرا ارضا نمی‌کنید.

آقای حق‌شناس می‌گفتند، آشیخ محمد حسین از نظر علمی چندان سطح بالا نبود، اما شخصیتی خالی‌الهوی بود و وقتی این مسئله را به ایشان گفتم، خود او دست مرا گرفت و گفت: بیا برویم دنبال استاد.

این دو بزرگوار چند ماهی را با هم به دنبال استاد گشتند، حتی چند تن از اساتید معروف را تجربه می‌کنند ولی پاسخگوی نیاز ایشان نبودند. تا رسیدند به آیت‌الله سیدعلی حائری، مشهور به مفسر. ایشان چون تفسیر می‌گفت و کتاب تفسیری دارد با نام «المقتنیات الدرَر»، به نام «مفسر» شهرت یافت. آیت‌الله حق‌شناس فرمودند، به او که رسیدم، احساس آرامش کردم. چون ایشان چند سؤال از من کرد و من حالاتم را توضیح دادم و بعد ایشان می‌گوید که خودم باید تربیت تو را بر عهده بگیرم. آقای حق‌شناس تنها شاگرد اخلاقی آسیدعلی مفسر بود. ایشان شخصیت بی‌نظیری بود، به گونه‌ای که استاد حق‌شناس می‌گفت، ایشان با آن‌که دائم‌المراقبه بود، ولی چون روح لطیفی داشت، باز در پایان روز می‌گفت احساس حجاب می‌کنم، به خاطر همین برخوردهای مباح.

این حجاب ناشی از همان «ذنب» مرتبه‌ای و مقامی است که برای پیامبر اکرم(ص) هم متناسب با مقام عصمتشان مطرح بود که در آیه «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر» به آن اشاره شده و رسول خدا(ص) هم به لحاظ همین ذنب که ناشی از حضور ایشان در دنیا و ارتباطات با مردم بود، روزی هفتاد مرتبه استغفار می‌کردند.
درواقع باید گفت، حاج‌آقای حق‌شناس در اخلاق و سیر و سلوک، شاگرد انحصاری آقای سیدعلی حائری بود و خودش می‌گفت: من استادی کامل‌تر از او ندیدم.

آیت‌الله حق‌شناس با همراهان و طلاب خود خیلی بامحبت بودند و تکیه‌کلامشان هم «داداش جون» یا «داداشی» بود.

از نظر علمی آیت‌الله حق‌شناس چه مراحلی را طی کردند؟
ـ ایشان تا سطح عالی را در تهران خواندند. اما از رسائل رفتند به قم. رسائل را همراه فضلایی چون اخوان مرعشی معروف در نزد شیخ محمدعلی کرمانی خواندند و پس از اتمام سطح، دروس خارج را نزد علمای بزرگ آن زمان مثل آیت‌الله حجت، آیت‌الله سیدمحمد تقی خوانساری، آیت‌الله شیخ عبدالنبی عراقی گذراندند و در همین مدت گاه به همراه برخی از فضلای آن روز حوزه، مثل مرحوم استاد مطهری و آیت‌الله منتظری و آقایان اخوان مرعشی برای استفاده از محضر آیت‌الله بروجردی به بروجرد سفر می‌کردند. چون آن زمان هنوز آیت‌الله بروجردی به قم نیامده بود.

پس از چند سال که آقای بروجردی به قم می‌آیند، آقای حق‌شناس، ملازم درس ایشان می‌شود و مورد توجه خاص آن بزرگوار قرار می‌گیرد. یک بار مرحوم استاد مطهری در یکی از سخنرانی‌های خود در تجلیل از استاد حق‌شناس گفتند: «ما افتخار می‌کنیم که هم‌دوره آقای حق‌شناس هستیم».

آیت‌الله حق‌شناس در تمام این دوران در عین جدیت در مسائل اخلاقی و طی مراحل سیر و سلوک، بر اساس تأکید استادشان مرحوم سیدعلی حائری، در طی مراحل علمی نیز کمال جدیت را داشت و موفق به کسب گواهی اجتهاد از بزرگانی چون مرحوم آیت‌الله حجت، آشیخ عبدالنبی عراقی ـ آسید احمد زنجانی (پدر آقا موسی زنجانی، مرجع تقلید فعلی) و آیت‌الله خویی شد.

در حوزه‌های علمیه، بعضا این تصور وجود داشت که معمولا کسانی که اخلاقی و اهل سیر و سلوک هستند، از مراتب علمی بی‌بهره‌اند و جمع میان مراتب عرفانی و مراتب علمی ظاهری، امکان‌پذیر نیست اما مکتب اخلاقی مرحوم آقاسیدعلی شوشتری و ملاحسینقلی همدانی دقیقا برخلاف این تصور، معتقد بودند که اصولا استاد کامل اخلاق و عرفان باید در علم شریعت صاحب‌نظر و مجتهد باشد و مرحوم آسیدعلی حایری که استاد حاج‌آقا حق‌شناس بود و خود ظاهرا از شاگردان ملاحسینقلی همدانی بوده است، همین اعتقاد را داشت و بزرگانی چون امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی و آیت‌الله بهجت و آیت‌الله حق‌شناس مربوط به همین مکتب تربیتی و اخلاقی هستند و آیت‌الله حق‌شناس می‌گفتند باید درس را جدی و خوب خواند، تا رسیدن به اجتهاد! اما علم بدون اخلاق هیچ ارزشی ندارد.

آیا آقای حق‌شناس از درس آیت‌الله شاه‌آبادی ـ استاد عرفان امام ـ هم استفاده کرده بودند؟
ـ بله، ایشان منظومه و عرفان را پیش آقای شاه‌آبادی در تهران خواند و بعضی مباحث متفرقه عرفانی بدون متن را هم از ایشان استفاده کرد. آقای شاه‌آبادی از امام نام می‌برد و از او تعریف می‌کرد و اتفاقا آشنایی آقای حق‌شناس با امام خمینی هم از همین جا نشأت می‌گرفت و باعث شد آیت‌الله حق‌شناس علاقمند به امام شود. البته آقای شاه‌آبادی در این زمان در مسجد جامع بازار تهران، امام جماعت بودند و امام در سفرهای خود به تهران آنجا می‌آمدند تا به آیت‌الله شاه‌آبادی اقتدا کنند.

امام در قم درس منظومه می‌گفتند و پیش از این‌که شاگردی را بپذیرند، او را امتحان می‌‌کردند. آقای حق‌شناس هم در قم سراغ امام را می‌گیرد و پیش ایشان می‌رود و امام پس از چند پرسش از آیت‌الله حق‌شناس می‌پرسند درس را نزد چه کسی خوانده‌اید و ایشان می‌گویند، آیت‌الله شاه‌آبادی، امام احترام می‌کنند و می‌گویند، شاگردان آقای شاه‌آبادی که نیاز به امتحان ندارند. از آنجا به بعد ارتباط و صمیمیت خاصی بین این دو بزرگوار ایجاد شد.

درباره مدرَس حاج آقای حق‌شناس، تنها به مسجد و مدرسه امین‌الدوله اشاره می‌شود. آیا تنها محل تدریس ایشان همین مدرسه بود؟
ـ خیر، ایشان در مقطعی در مدرسه سپهسالار قدیم هم درس می‌گفتند که عده‌ای مسبب راندن ایشان از این مدرسه شدند.

منظورتان همان مدرسه عالی شهید مطهری فعلی است؟
ـ خیر، در قدیم دو مدرسه به نام «سپهسالار» معروف بود، یکی سپهسالار جدید که همان مدرسه شهید مطهری کنونی باشد و دیگری مدرسه سهپسالار قدیم که در کوچه مروی، پشت مدرسه مروی قرار داشت و الان هم به نام شهید بهشتی است.

این مدرسه به لحاظ وقفنامه‌ای که داشت، مدرسه‌ای پربرکت و چه بسا کم‌نظیر بود. در وقفنامه این مدرسه آمده بود، کسی باید متولی آن شود که جامع‌المعقول و المنقول باشد، یعنی هم استاد فقه باشد و هم فلسفه بداند. به علاوه در روز، دو درس هم در آن مدرسه بدهد. این دقت نظر واقفان باعث شده بود که همیشه فلاسفه و فقهای رده بالا در رأس این مدرسه باشند و البته چنین افرادی کم پیدا می‌شدند.

مثلا در مقطعی حکیم آمیرزا مهدی آشتیانی، تولیت این مدرسه را بر عهده داشتند و پس از آن، مدتی مدرسه فاقد تولیت بود.
پس از مدتی آیت‌الله دکتر مهدی حائری یزدی، فرزند حاج‌شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم)، به عنوان جامع‌المنقول و المعقول تولیت این مدرسه را بر عهده گرفت.

ایشان از دوستان خاص آیت‌الله حق‌شناس بود و کمتر کسی را از نظر علمی قبول داشت. آیت‌الله بروجردی را در فقه قبول داشت و امام را در فلسفه قبول داشت و البته امام خمینی را در عرفان نظری بی‌نظیر می‌دانست و نکات جالبی را هم در این زمینه نقل می‌کردند که باید در جای دیگری نقل کنم.

به هر حال آیت‌الله حق‌شناس با آقای حائری یزدی هم‌درس بود و اتفاقا ایشان آقای حق‌شناس را هم قبول داشت و من خود از ایشان شنیدم که می‌گفت، در و دیوار مدرسه فیضیه به فضل میرزاکریم (یعنی آقای عبدالکریم حق‌شناس) شهادت می‌دهد. آقاشیخ مهدی حائری بعد از مدتی به خارج کشور رفت و مدیریت این مدرسه را به آیت‌الله حق‌شناس واگذار کرد که ایشان هم آن شرط یعنی جامع‌المنقول و المعقول بودن را داشت. ایشان هم به تدریج آنجا را مرتب کرد و برخی از حجره‌های آن را که به مرور زمان مخروبه یا کثیف شده یا به محل سکونت برخی افراد تبدیل شده بود، با سلیقه بازسازی و تجهیز کردند و به تدریج آنجا در هیأت یک مدرسه خصوصی ظاهر شد.

هدف آقای حق‌شناس این بود که مدل مدنظر خودشان را که مدرسه علمی ـ اخلاقی بود، در اینجا پیاده کنند. یعنی ایشان علاوه بر دروس معمول، هفته‌ای یک بار درس اخلاق عمومی برای همه طلاب برپا می‌کرد.

حوالی سال 62 بود که تازه این مدرسه پذیرش عمومی طلاب را آغاز کرده بود و مدرس‌ها را به راه انداخته بودند. در این میان عده‌ای به این مدرسه چشم دوختند و از آنجا که می‌دانستند آیت‌الله حق‌شناس اهل مرافعه در این موارد نیست، آمدند دنبال گرفتن این مدرسه و سازمان تبلیغات آن دوره که آیت‌الله جنتی رئیسش بود و آقای صادقی رشاد مسئول استان تهران، وارد شدند و گفتند: باید بیاید زیر نظر ما، چرا؟ چون طلبه‌های انقلابی در اینجا تربیت نمی‌شوند و به درد انقلاب و نظام نمی‌خورند!

در آن دوره خیلی به حاج آقا سخت گذشت که شرح آن خیلی مفصل است و شاید در وقتی دیگر به این ماجرای غمبار بپردازم. به غیر از این‌که برنامه ابتکاری آقای حق‌شناس خراب شد، ایشان می‌گفتند این تغییرات شرعا حرام است، چراکه واقف شرط جامع‌ المعقول و المنقول برای تولیت مدرسه گذاشته بود.

البته دیگر آن مدرسه چندان خیر ندید. مخارج زیادی برای آن کردند و حتی مراسم افتتاحیه عظیمی با حضور مقامات گرفتند، ولی همان‌گونه که حاج‌آقا پیش‌بینی کرده بود، چندان کارشان به نتیجه نرسید. البته آیت‌الله حق‌شناس هم پیگیری‌های زیادی انجام داد، اما پس از نتیجه نگرفتن، با تعدادی از طلاب به مدرسه امین‌الدوله کوچ کردند.

علت حساسیت ایشان به این موضوع و اصرار بر بازپس‌گیری آن مدرسه چه بود؟
ـ آیت‌الله حق‌شناس با طلاب خود یک رابطه روحی و عاطفی برقرار می‌کردند و نسبت به روابط خود با آنان حساس بودند. در آن مدرسه طلبه‌ها وقتی توصیف ایشان را شنیده بودند، از نقاط مختلف کشور برای تربیت تحت نظر ایشان به اینجا آمده بودند. به همین خاطر، ایشان حتی حاضر شد مدرّس آن مدرسه بماند و به آن طلبه‌ها به انگیزه درس بدهد و بر برنامه اخلاقی آنان نظارت کند. اما یک طلبه کم سن و سال و کم‌سواد به ایشان صریحا گفت که این همه مسجد، بروید یک جای دیگر! و ایشان رفت. هنوز هم وقتی من آن زمان را به یاد می‌آ‌ورم، به شدت متأثر می‌شوم.

آقای دکتر مهدی حائری یزدی هم خیلی از این واقعه ناراحت شد و معتقد بود که ایراد شرعی دارد. ما هم پیش خیلی‌ها هم رفتیم، اما غیر از مرحوم آسید عبدالمجید ایروانی کسی همکاری نکرد و سرانجام با طلبه‌ها به مدرسه امین‌الدوله رفتند که به هر حال آیت‌الله حق‌شناس از این‌که بار دیگر این طلاب دور هم جمع شدند، خیلی خوشحال شدند.

آشنایی شما با آیت‌الله حق‌شناس چگونه بود و چرا این آشنایی به صمیمیت تبدیل شد؟
ـ من تحصیل خود را نخست در مدرسه آقای مجتهدی شروع کردم. پس از یک سال به قم رفتم، ولی به دلایلی بعد از مدتی مجبور به بازگشت به تهران شدم و نتوانستم درسم را در قم ادامه بدهم و مجبور بودم مدتی را در تهران بمانم. به مدرسه قبلی خودم یعنی مدرسه جناب آقای مجتهدی رفتم و چون درس‌ها شروع شده بود، ایشان ‌گفتند که دو ماه دیگر مرا می‌پذیرند.

سرانجام بعد از کمی جستجو، من اتفاقی وارد مدرسه ایشان شدم و قرار شد دو ماهی آنجا درس بخوانم و چون خیلی کم‌سن و سال بودم، هیبت حاج‌آقای حق‌شناس مانع می‌شد که خیلی به ایشان نزدیک شوم، خصوصا آن‌که بنای توقف درازمدت در آنجا را نداشتم.

به هر حال یک بار ناگهانی با ایشان مقابل حجره‌شان برخورد داشتم و برخلاف تصور من، ایشان مرا خیلی تحویل گرفت و آن مانع ذهنی از بین رفت و دیگر از ایشان فاصله نمی‌گرفتم تا این‌که یک اتفاق ساده افتاد.

ایشان پس از پایان نماز جماعت، مسیری را پیاده با طلاب همراه می‌آمدند تا به خیابان ماشین‌رو برسند و از آنجا گاهی با تاکسی و یا با اتومبیل نمازگزاران مسجد به سمت خانه می‌رفتند. یک شب ایشان وقتی سوار خودرو می‌شدند، مرا که در گوشه‌ای ایستاده بودم با همان خطاب محبت‌آمیزشان صدا کردند و با اصرار سوار ماشین کردند و یک ساعتی با من خصوصی صحبت کردند. آن شب در همان یک ساعت، آشوبی در من ایجاد شد و سخنان ایشان انقلابی در من ایجاد کرد و پیوند عجیبی بین من و ایشان شکل گرفت، به طوری که گویا سال‌هاست که آشنایی و رابطه بوده است.

از آن به بعد ایشان برای من درس خصوصی گذاشت و ضمن احترام فوق‌العاده‌ای که با وجود آن اختلاف سنی برایم قائل بود، حقیر را از گنجینه معارف خویش بهره‌مند کرد. من که قبلا می‌خواستم هرچه سریع‌تر این دوره دوماهه تمام شود، حال گمشده خود را در وجود آیت‌الله حق‌شناس یافته بودم و دیگر جدا شدن از ایشان برایم ناممکن بود.

کمی از ویژگی‌های شخصیتی آیت‌الله حق‌شناس بگویید.
ـ ایشان روحیه نقادی عجیبی داشت و از شخصیت‌زدگی شدیدا متنفر بود. اگر کسی می‌گفت فلان شخصیت بزرگ این را گفته، قبول نداشت و به شاگردان می‌گفت، خودتان باید با استدلال به نتیجه برسید. چون آن بزرگان هم همین منابع را در اختیار داشته‌اند و شما هم دارید، به گونه‌ای که این خصوصیت ایشان، اعتماد به نفس عجیبی در ما که شاگردشان بودیم، پدید می‌‌آورد و از سوی دیگر، ما را نقاد بار می‌آورد و خیلی هم جرأت می‌داد.

آیت‌الله حق‌شناس در مباحث علمی، تواضع و تعارف را کنار می‌گذاشت و حرف خود را بیان می‌کرد. حتی روحیه تعبد را در مباحث علمی کنار می‌گذاشت و قاطع می‌گفت که حرف من این است. این از نظر علمی خیلی مهم و ارزشمند است و نشانه قدرت علمی و استدلالی ایشان بود.

ایشان عاشق کتاب و کثیرالمطالعه بود. هیچ وقت از جهت علمی تعطیلی نداشت. یک بار بعد از این‌که آیت‌الله بروجردی ایشان را به تهران فرستاده بود، نزد ایشان رفته بود. آقای بروجردی سؤالی از ایشان کرد و آیت‌الله حق‌شناس خیلی دقیق پاسخ دادند. آیت‌الله بروجردی ایشان را تحسین کرد و گفت، آقای حق‌شناس دو ویژگی بارز دارد: یکی این‌که معاشرت با مردم و مراجعات آنان، ایشان را از بحث علمی بازنداشته و ایشان درس و بحث را کنار نگذاشته و دیگر این‌که موقعیتی که در تهران پیدا کرده، باعث نشده تا ظاهرش را تغییر دهد.

روابط آیت‌الله حق‌شناس با امام خمینی(ره) چگونه بود؟
ـ با وجود آن‌که عرض کردم ایشان از شخصیت‌زدگی تنفر داشت و اصلا شخصیت‌زده نبود، به آیت‌الله بروجردی بسیار علاقمند بود و به شدت علاقمند امام بود و این علاقه شدید دوجانبه،‌ اثرات لطیفی هم داشت. حتی در آن زمانی که در قم بودند گاهی امام و آیت‌الله حق‌شناس با هم به تهران می‌آمدند و آقای حق‌شناس در یکی از این سفرها ایشان را با مرحوم شیخ محمدحسین زاهد آشنا کرد.

ایشان اهل مبارزه به آن معنا نبود، اما به لحاظ باور و علاقه‌ای که به امام داشت، ایشان را به عنوان معیار و ملاک قبول داشت و به همین جهت در حد توان و امکان خود، در امر مبارزه مشارکت نمود.همه چیز ایشان را کامل قبول داشت. اصلا ایشان امام را به دوستان مؤتلفه معرفی کرد، چون آمده بودند و پرسیده بودند که بعد از آقای بروجردی از چه کسی تقلید کنیم و ایشان هم امام را معرفی کرده بود. مسجد ایشان هم محل سخنرانی مبارزین بود و چهره‌هایی مثل آقای لاهوتی یا آقای هاشمی در مسجد امین‌الدوله سخنرانی می‌کردند.

ایشان درباره آمدن به تهران هم بعد از درخواست متدینین و فرمایش آقای بروجردی، با امام در این‌باره مشورت کردند و بعد که امام تشویق کرده بودند،‌گفته بودند، چرا خود شما نمی‌روی، امام پاسخ می‌دهد که مردم نگفته‌اند روح‌الله،‌ گفته‌‌اند عبدالکریم که آنجا ایشان مطمئن شد و به تهران آمد.

رابطه صمیمی امام و آقای حق‌شناس به گونه‌ای بود که در مقطعی که امام برای نماز به محل اقامه نماز آسیدمحمد تقی خوانساری در مدرسه فیضیه حاضر می‌شد، آقای حق‌شناس تعریف می‌کرد که من زودتر می‌رفتم و جا می‌گرفتم تا ایشان بیاید و با هم صحبت کنیم.

وقتی هم امام برای تعطیلات تابستان به امامزاده قاسم شمیران می‌آمد، آیت‌الله حق‌شناس هم آنجا می‌رفت و از آن ایام خاطرات زیادی داشتند، مثلا گویا یک بار تعداد زیادی کتاب با خود همراه آورده بود که امام پرسید، برای چه آورده‌ای، ایشان پاسخ می‌دهد برای مطالعه و امام می‌خندد که اینجا آمده‌ایم برای تفریح، نه مطالعه و الا از قم به اینجا نمی‌آمدیم.

آیت‌الله حق‌شناس می‌فرمود، آقای خمینی خیلی معتدل است و کسی را در اعتدال، مثل او ندیدم. شاید این خصیصه مشترک روحی اعتدال که امام خمینی و آقای حق‌شناس هر دو از آن بهره‌مند بودند، ناشی از ارتباط و تأثیرپذیری آنان از آیت‌الله شاه‌آبادی بود. ضمن آن‌که خصلت‌ها و روحیات خودشان هم قطعا مؤثر بوده است.

یک ویژگی دیگر این سه بزرگوار هم نگاه انسانی آنان بود. گاه، ما متأثر از نگاه فقهی، برخورد خشکی با مردم داریم. نگاه انسانی‌مان به موضوعات و محیط پیرامون ضعیف می‌شود و آنان را دسته‌بندی می‌‌کنیم و خیلی‌ها را به چوب عدم تدین، می‌رانیم. در حالی که به هر حال همه انسان هستند و به تعبیر آیت‌الله حق‌شناس، هر کسی که یک صفت نیکو و پسندیده در او باشد، با همان صفت با خداوند ارتباط و پیوند دارد و لذا نمی‌توان به سادگی در مورد رابطه میان انسان‌ها و خداوند قضاوت نمود.

خصوصیت دیگر ایشان، پرهیز جدی از ظاهرگرایی بود. آیت‌الله حق‌شناس شدیدا مخالف ظاهرگرایی بود، به من تا روزی که عمامه گذاشتم، نگفت که ظاهرت را تغییر بده.

استاد حق‌شناس، هرچند در علوم ظاهری و دانش فقه به کمال رسید و مجتهدی صاحب‌رأی و فیلسوفی اهل نظر بود، لیک هرگز به دام ظاهرگرایی گرفتار نیامد همان‌گونه که در اوج تقوی و تقدس شاگردان خویش را به شدت از تنسک و خشک مقدسی برحذر می‌داشت که در این مورد خاطرات فراوانی از ایشان در ذهن دارم و از سوی دیگر عرفان او نیز در پیوند با شریعت و برآمده از مکتب اهل بیت(ع) بود. بارها از ایشان شنیدم که می‌فرمود: استاد کامل عرفان و اخلاق، باید خود در فقه و دانش شریعت، صاحب‌نظر و مجتهد باشد تا هم از مرز شریعت عبور نکند و هم مقلدوار به ظواهر اصالت ندهد.

استاد حق‌شناس به شدت از عوامفریبی به نام دین و تجارت عرفانی بیزار و به دور بود و از این‌که عده‌ای به نام عرفان به مریدبازی می‌پردازند، سخت نگران بود و بارها می‌فرمود: «اینها مصداق مستأکل به دین هستند» و خود نیز از هر آنچه رنگ و بویی از تجارت دینی و عرفانی می‌داد، گریزان بود و این در حالی بود که ایشان از مقامات بالای معنوی برخوردار بود و نزدیکان و خواص ایشان، بارها کرامات ایشان را مشاهده کرده بودند، ولی هرگز اجازه مریدبازی و خرافه‌گرایی ـ و به تعبیر خودشان عوامبازی ـ به کسی نمی‌داد.

یک خصوصیت دیگر ایشان، عشق به مردم بود که واقعا به آن اعتقاد داشت، نه شعار و تاکتیک برای داشتن مردم. درست مثل امام و آیت‌الله شاه‌آبادی.

ایشان می‌فرمود، اینها خلق خدا هستند و خدا هم عاشق خلقش است. پس ما هم باید اینها را دوست بداریم. چون کسی که کسی را دوست دارد، آثار او را هم دوست دارد. ایشان بهترین راه قرب به خدا را هم خدمت به مردم می‌دانست تا جایی که شب‌های درس اخلاق از 24 ساعت قبل و شب‌های احیا از چند روز قبل به قرنطینه و مراقبه خاص می‌رفت تا علاوه بر آن‌که زمینه تأثیر بیشتر سخنانشان فراهم شود، به تعبیر خودشان می‌خواستند با آمادگی بیشتر، حوایج مردم را از پیشگاه الهی درخواست کنند. بارها این روایت را می‌خواندند که «الخلق عیال الله» ـ مردم خانواده خدا هستند ـ و هر کسی بتواند گرهی از کار مردم بگشاید، خداوند وامدار او خواهد بود و درو اقع به خداوند خدمت کرده است. چنانکه در قرآن کریم می‌فرماید: «من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا ... » همچنین ایشان به شدت نسبت به خدمت به همسر و رعایت حقوق وی، تأکید داشت و می‌فرمود: «من کمال خود را در خدمت به خانم می‌دانم و خود را موظف می‌دانم آنچه که او می‌خواهد فراهم سازم».


 


کمی بعد از بعثت

سزا بود به شکرانه ی یاد روز انبعاث نبو‍ٌ ی ، کلامی نگاشته شود . ولکن قدر ما یار نبود و بخت ما ناخوش در این مقام محمود .

به منزل جده ی پدری جهت عرض تبریک شرافت حضور یافتیم و عرضه داشتیم شعری به لحن دلربای ،‏عبد منکسر بخوانید و بلکه عیدی ما معرفتی حکیمانه از شاعری عارفانه شود.

فرمود :‏

داری زکات حسن ندانی به کی دهی من مستحقم ای شه خوبان به من به من

عرضه داشتم در وصف پیامبر اکرم ( ص) عطری بیافشانید:

فرمود:

تویی آن گوهر یکدانه که در عالم قدس   ذکر خیر تو همان مونس جان است که بود

و دیگر:

ماییم که از درد کشان باج گرفتیم             تاج از سر کیخسرو لیلا  گرفتیم

می خواست ولایتش نمایان گردد             خاتم زنبی در شب معراج گرفتیم


شهد شجر حکمت

سلام علیکم و رحمه الله

از آنجا که تعرف الاشجار باثمارها ( درختان را از ثمراتش بشناسید ) یکی از وجوه نیکویی که میتوان با ان به تعریف - یعنی معرفی به عامه - یک علم پرداخت ، بیان فایده و بهره ی آن علم است . و کلا عوام الناس اینگونه اند که هرچه این ثمره غیر محسوس تر  و معقول تر باشد چون بهره بری از شهد این غرس ( درخت کاری) ، دور دسترس تر است ، رغبت مردم به آن علم و جهد در طریق ان کمتر است . مثلا اگر فن و دانشی منجر به رشد اقتصادی و تقدیر معیشت ادمی شود ، تجمع ناس در کسب ان کثیر است . مانند انچه امروز در انواع فنون مهندسی می بینیم . پس این فنون و علوم فنون عوام الناس است و نه خواص و منجر به حرکت در عروضند نه در جوهر چون هدف آنها هم همین است که در عروض ( یعنی حرکت در أین ، کیف ، کم و عروض) سیر کنند .

برادرم ، که دعای خیر بر او باد پرسید که فکر چیست ؟ ! عرض کردم که فکر را جهاتی است و از آن جمله ، موضوع فکر است که با آن قدر آن شناخته میشود .

فتحصل ، علمی چون فلسفه و حکمت چون شناخت اثمار آن در دوران دستچین هر عوامی نیست لذا رغبت به آن نیز کم است و ادعا بسیار چون میدانند به فطرت که اشرف علوم و منشا آن قرآن است و بلکه قرآن سراسر حکمت  است .

اگر توفیق باشد در بیان فواید این علم  ، انشالله مینویسم


اعتکاف و علی یابی

 

·         

وقتی که نفس با تزکیه و تفکر در خود ، که منجر به نزول معرفت از سوی خداست و آنهم پر نفع ترین  معارف است ( به فرموده ی امیرالمؤمنین ) ، درک کرد که بسیار از آنچه را گه گمان میکر د نیاز اوست ، نیازش نبوده و بلکه فتنه ای بوده برای اثبات وفای به عهد او ، و نه به زندان کشیدنش ... آنوقت این لذت آزادی  را با هیچ چیز تعویض نمیکند .

بعد میبیند که تشنگیش  میبایستی از حوض کوثر حکمت رفع شود ، و میبیند که گمشده ای مؤمن حکمت است و آن  یعنی دانشی که افاضه میشود از منبع حکمت و ساقی آن ساقی حوض توحید ، جناب حضرت مولی الموحدین امیر المؤمنین است ... و این عطای کثیر مادام زیاد میشود وپایانی در لذت سکر آن نیست . و سقاهم ربهم شرابا طهورا ... و آنگاهست که میتواند وارد حیطه دارالسلام شود و تا از حوض ننوشد ،  جنتی نمیشود .

در ذیل آیه فوق از امام صادق علیه السلام منقول است که :  یطهرهم  عن کل شی سوی الله

( تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 623)

در محبت علی سری است که بزرگترین سر است در نیل به حقیقت ایمان - چنانچه در روایتی هم بدان اشاره شده -  که معیار ثقل میزان در یوم القیمه همین محبت است و هر کس به قدر طهارتش و تقربش به دایره ی مطهرون ، بهره مندی بیشتری دارد .

این محبت آبی است که غسل در آن مطهر میکند ،

ما خصکم بولایتکم طیبنا لخلقنا ، تزکیه لنا ، کفاره لذنوبنا ، طهاره لانفسنا ( مفاتیح الجنان زیارت جامعه کبیره )

اینها باید در جوهر انسان محقق شود و دیده شود و صرف کلام و یک احساس زود گذر و یک نسیم روح افزا از آن جنت ، کمال این حروف نیست ...

اعتکاف تو را مقرب این در میکند ... و توسل تو را به کوبه ی در مدام در کوبیدن

بکوب ، بکوب ، بکوب این در را  حتی اتک الیقین

 

 


السلام علی الرجب المرجب

اگر قداست رجب و قرینیتش با اجابت از باب شرافت میلاد عًلوی است، پس نه آیین توسل  آن هم ترازی دارد و نه هر خواسته ای ثقالت تمکٌن این مدعو...

آنکه سقایت خیر کثیر را عند الحوض امیر است ، بدانکه سیمرغ حکمت بدستش اسیر است .

خطیبی که ندایش ینحدر عنی السیل بُوَد ، گوشه ی چشمش کنایت علم هفتاد بطنی زند.

رجُلی که مجرًد تام است ، ذکرش منقطع از بیع و تجارت شود.

رجب مشرف به ولادت علی است

حکمت سفیر ِ متًلمذ ِ صراط سلوک ابوترابی است .

تفألی به دایره ی ادعیه زدی ، به قرب استجب لکم که رسیدی ، مبادا جز حکمت ز علی شرابی طلبی

از این پیر فرسوده بشنو ، کج مرو ... امان از آتش حکمت


علامه خوب می گوید

علامه طباطبایی (ره) در تعریف حکمت می‌فرماید:«حکمت قضایای مطابق با واقع است. قضایایی که به گونه ای سعادت انسانی را در بر می گیرد؛ مثل معارف الهی مربوط به مبداء و معاد. » حکمت از جمله بخشش‌های خداوند در دنیا به صالحان است. خداوند به برخی از بندگان که تشنه معرفت و جویای حقیقت‌اند، به پاس عبودیت‌شان، حکمت می‌بخشد و آنان را سیراب می‌کند. هیچ سرمایه‌ای به ارزش و بزرگی حکمت نیست. خداوند متعال دنیا را «متاع قلیل» (کالایی کم‌ارزش) می‌داند در حالی که حکمت را «خیر کثیر» می‌داند. در آیه 269 سوره بقره چنین آمده است:« من یوت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً » ( هر کس از حکمت برخوردار شود، از خیر کثیر برخوردار گشته است.) لقمان حکیم از آن جهت حکیم بود و به آن حکیم گفته می شد که حقایق ناب مطابق با واقع در ابعاد مختلف اعتقادی، اخلاقی، عملی، با جان او عجین و در عملش متبلور بود. منبع: تفسیر المیزان ج2، آیه 269 بقره